مدرسه عشق
درباره وبلاگ


به وبلاگ خودتان خوش آمديد!!!!
آخرین مطالب
نويسندگان
دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : فريدون جهانيان

آدرس جديد وبلاگ

www.kahrizdownload.ir

 

بزودی

چهار شنبه 6 بهمن 1389برچسب:, :: ::  نويسنده : فريدون جهانيان

 «بنيانگذار کبير جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني(ره):»

 *پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به مملكت نرسد .

*اين اعجاز بزرگ قرن و اين پيروزي بي نظير و اين جمهوري اسلامي محتاج به حفظ و نگهداري است .

*انقلاب اصيل ماجلوه اي از نهضت پر عظمت حضرت رسول ا... (ص ) است .

* خون شهيدان ، انقلاب و اسلام را بيمه كرده است .

*پيروزي انقلاب رهين همه ملت است .

*رمز پيروزي شما ايمان و وحدت كلمه بود .

*پيروزي انقلاب مرهون فداكاريهاي دلاورانه ملت ، خصوصاً شهيدان است .

*انقلاب ما متكي به معنويات و خداست .

*اين انقلاب با تائيدات غيبي الهي پيروز گرديد .

*چشم دنيا به انقلاب ما معطوف است .

*ولايت فقيه براي شما يك هديه الهي است .

*هرچه انقلاب اسلامي دارد از بركت مجاهدت شهدا و ايثارگران است .

*اين نعمت بزرگ الهي ( انقلاب اسلامي ) را ارزان از دست ندهيد .

*22 بهمن بهمن در طول زندگي و براي نسلهاي آينده بايد سرمشق همه قرارگيرد .

*فجر انقلاب ، دميدن خورشيد استقلال و آزادي است .

*نهضت ايران ، نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت .

  

 «رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت‌آيت‌الله العظمي خامنه‌اي(مدظله‌العالي):»

*در انقلاب ما بايد مكتب ، قرآن ، اسلام، وحدت و امامت حفظ شود .

*دهه فجر مقطع رهايي ملت ايران است .

*زنده نگه داشتن ياد شهداي انقلاب باعث تداوم حركت انقلاب است .

*دهه فجر آئينه اي است كه خورشيد اسلام در آن درخشيد و به ما منعكس شد .

*انقلاب اسلامي با اتكاء به قدرت مردم ، آسيب ناپذير است .

*اين انقلاب ، بي نام خميني (ره ) در هيچ جاي جهان شناخته شده نيست .

*مسئولان را به برنامه ريزي و عمل در عرصه خدمت به مردم ، و مردم را به مطالبه نهضت خدمت رساني از مسئولان توصيه مي‌كنم .

*ملت ما بايد قدرت و عظمتي را كه در سايه اسلام و وحدت و مجاهدت به آورده حفظ كند .

*وحدت ، كليد موفقيت و رمز پيروزي انقلاب ما بوده است .

*حفظ حيثيت و آبروي انقلاب اسلامي و نظام ، امروز بر همه واجب است .

*خط انقلاب ، خط عظمت اسلام و مسلمين و دفاع از مظلومين و مستضعفين است .

* ما ميراث بزرگ امام خميني (ره ) و همه ارزشها و اصول آن را حفظ خواهيم كرد .

*جمهوري اسلامي متكي به يك ملت مؤمن ، سرافراز ، اصيل و ريشه دار است .

*دهه فجر ، دهه تجديد قواي نيروهاي انقلابي و تجديد ميثاق ملت با انقلاب است .

*دهه فجر عيدي است كه يك تاريخ سر تا پا ظلم و طغيان را قطع كرد .

*دهه فجر  مظهر شكوه و عظمت و فداكاري ملت ايران است .

*22 بهمن  براي ما روز بازيابي خاطره انقلاب است .

*انقلاب ما براساس يك ايمان بود .

*انقلاب و نهضت امام (ره ) براي حاكميت اسلام بود .

*از ارزشهاي انقلاب و دستاوردهاي انقلاب بايد همه ، زن و مرد و پير و جوان دفاع كنند .

*پيروزي انقلاب اسلامي در ايران سرآغاز حاكميت ارزشهاي معنوي بوده است .

*نظام جمهوري اسلامي محصول تلاش عظيم اسلامي و فعال شدن آتشفشاني كه پايه هاي استكبار را به لرزه درآورد .

*وحدت كلمه و حضور خود را در صحنه حفظ كنيد و ياد امام و انقلاب را زنده نگه داريد .

* همه موفقيتهاي دوران مبارزات و پس از پيروزي مرهون هوشياري و صبر انقلابي و حضور دائمي شما در صحنه است .

*كشور متعلق به ملت است و ملت با همه وجود از آن و از استقلال و عزت خود دفاع خواهد كرد .

*انقلاب بزرگ ما درميان همه خصومتها ، راه دشوار خود را با اقتدار و صلابت طي كرد .

*ملت ايران با وحدت كلمه و با تمسك به اسلام و رهبري شجاعانه و حكيمانه مردمي الهي و دين شناسي بزرگ و مؤمن و صالح «امام خميني (ره ) » نظام جمهوري اسلامي را بر سركار آورد .

*ملت ايران با الهام از هدايتهاي امام راحل با ايمان و اراده و هوشياري خود گردنه هاي دشوار را پشت سر گذاشت و به موفقيتهاي درخشان دست يافت .

*امام بزرگوار ما با ارائه مكتب سياسي اسلام ، خط بطلان برهمه تلاشهاي فرهنگي و سياسي دشمنان اسلام در طول يك قرن و نيم گذشته كشيد.

*22 بهمن  روز تجديد عهد با انقلاب ،‌امام و اسلام است .

*آمريكا منفورترين رژيم درميان مسلمانان است .

*ملت ايران پس از سالها تحقير و ذلت در دوران رژيم وابسته پهلوي ، طعم عزت را در سايه نظام اسلامي چشيده است .

*هيچ چيز بيشتر ازخدمت صادقانه ، پيگير و عالمانه مسئولان ، مردم را خوشحال نمي‌‌كند .

*ما مي خواهيم اختيار اين ملت و كشور دست خود اين ملت باشد ، نه دست آمريكا و مستكبران بين المللي

*ما استقلال را ارزان به دست نياورده ايم ، مي‌خواهيم آن را حفظ كنيم .

 

مختار با شمر ابن ذی‌الجوشن چه کرد؟

براى شمربن ذى الجوشن اسم‏هاى دیگرى چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذى الجوشن، صاحب زره و جوشن مى‏گفتند زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپرى بسته شده نشان مى‏داد.

 او نخست از یاران على علیه‏السلام در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن (ع) و حسین (ع) در رکاب امام علیهم‏السلام حاضر بوده است اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهى و اجتماعى چیره شد و سرانجام در لشکر عبیداللّه بن زیاد قرار گرفت.

روزى مادر شمر که زن بزچرانى بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانى که از کنار او مى‏گذشت، تقاضاى آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضاى شیطانى خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد از این رو امام حسین علیه‏السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود: «یابن راعیة المِعْزى»؛ اى پسر زن بزچران!

این فرد جنایتکار شماره یک کربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد کـه او را هـر کجا رفته اسـت، پـیـدا کـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش کوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود.

در کتاب تاریخ طبری جلد ششم صفحه 53 آمده است: «مـسـلم ضـبـائى که هم قبیله شمر بود، مى‌گوید: «ما فرار کردیم و خود را به محلى در مسیر کـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیکى آن محل، دهکده کوچکى به نام کلتانیّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در کنار تپّه‌اى مخفى شدیم که توسط یک روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود که ماموران مختار ما را محاصره کردند. شمر را دیدم که جامه‌اى خوش‌بافت به تن داشت و بدنش پیس (بیماری برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیرى شدیدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اکبر شنیدم و کسى فریاد زد خداوند، خبیثى را کشت».

در جلد ششم تاریخ طبری صفحه 338 نیز به نقل از شیـخ طوسى(ره) آمده است: «شمر را دستگیر کردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌کرد.»

همچنین در همین کتاب و در همان جلد در صفحه 374 امده است: «عبدالرحمن بن عبد مى‌گوید: من شمر را به هلاکت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شکر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـیـزه کـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد».

 

"گل مالی"؛ آئین مردمان لر در غم حسین(ع)

لرستان هر ساله در عزای امام حسین (ع) رخت سیاه بر تن می کند و این جامه سیاه رنگ را با گل متبرک روز عاشورا آذین می بخشد.

برای نوشتن از آئین های عاشورایی در لرستان باید محرم در لرستان باشی تا بتوانی عمق اندوه مردمان این سرزمین را در غم سرور و سالار شهیدان احساس کنی. اینجا زن و مرد و پیر و جوان ندارد، همه در غم و ماتم حسین(ع) سیاه پوشند و سوگوار.

با شروع ماه محرم در لرستان دستجات و هیئات عزاداری شبها با حضور در تکیه هایی موسوم به خیمه به عزاداری پرداخته و برخی از دستجات زنجیر زنی و سینه زنی نیز با حضور در خیابانهای شهر در حالی که در پیشاپیش این دستجات "چل چراغ" حرکت می کند به عزاداری می پردازند.

"چل چراغ " یا همان چهل چراغ شامل سی تا چهل چراغ توری است که به شکلی زیبا و دیدنی و با مهارت خاصی بر پایه ای مثلث شکل از جنس چوب یا فلز سوار می شوند و عزاداران حاجتمند هر کدام به نوبت آن را حمل می کنند.

آئین خاص گل مالی در لرستان دارای چند مرحله است که از روز هفتم محرم که به روز " تراش عباس" موسوم است، شروع می شود.

در روز هفتم محرم همه عزاداران حسینی به حمام رفته و پس از اصلاح سرو صورت و نظافت کامل، لباسهای تمیز می پوشند که این روز را "تراش عباس" می نامند.

آئین گل مالی در لرستان

از این روز به بعد، عده ای برای افروختن آتش در صبح عاشورا به جمع کردن و گردآوری هیزم در سطح شهر می پردازند تا اگر در روز عاشورا برف و باران ببارد و احیانا هوا سرد باشد عزادارانی که درگِل می افتند (مراسم گِل افتادن) از سرما حفظ شوند.

به این منظور عده ای در محل دوره افتاده و با خواندن جملاتی از خانه ها تقاضای هیزم می کنند که مردم نیز با کمال میل بسته به نذری که دارند به آنان هیزم می دهند.

در روز تاسوعا نیز عزاداران خاک نرم و مخصوصی بنام گل باغچاله (گل رس) را مهیا کرده و در میدانهای بزرگ و کوچک که معمولا با آجر چینی در جلوی خیمه ها و تکیه های شهر درست می شود می ریزند و در روز عاشورا این خاک را با گلاب مخلوط کرده و گل روز عاشورا را مهیا می کنند.



غروب روز تاسوعا خرم آباد سراسر اندوه و ماتم است. همه بی تابند و حادثه ای ناگوار را انتظار می کشند. حوضچه های خاک رس در سطح شهر آماده شده است و هیزم های جمع آوری شده نیز کنار حوضچه های خاک رس تپه شده است.

سرنا و دهلی که به "چمری" نواختن خو کرده است

با شروع روز عاشورا در اولین ساعات روز صدای ساز و دهل با نوای سوزناک و غم انگیزی موسوم به نوای "چمریونه" عزاداران حسینی را به حضور در دستجات و هیئات عزاداری دعوت می کند.

"چمر"، "چمری" یا "چمریونه" موسیقی و آهنگ اندوه باری است که در سوگ و عزای افراد بزرگ در ریتمهای متفاوت و به وسیله "سرنا" و "دهل" نواخته می شود.

پیام آیین "چمر" علاوه بر بیان اوج اندوه مردمان این سرزمین حامل پیغامی است برای سایر افراد؛ به نوعی که با اجرای این مقام از موسیقی عزا همه خواهند فهمید که بزرگی از میان ایل یا طایفه عزادار مرده است.

صبح عاشورا در بیشتر شهرهای لرستان با صدای سوزناک "چمریونه" آغاز می شود و همه زمین و زمان بر حادثه ای می گریند که سالهاست سرنا و دهل لرستان را به چمری نواختن خو داده است.

عزاداران فراخوانده شده با حضور در تکیه های محله و "گل مالی " کردن خود گرد آتش می ایستند تا از سرما محفوظ مانده و شروع به سینه زنی و عزاداری می کنند.

سرما و گرما و تابستان و زمستان ندارد. تنها چیزی که مردم را در غم حسین گل اندود کرده است عشق است و محبتی که مردمان لر به اهل بیت و حسین(ع) و ابوالفضل(ع) دارند



غم و ماتمی که این فضای روحانی دارد بیش از آن است که بتوان در چند سطر آن را معنا کرد، باید باشی و ببینی تا بدانی غم و ماتم نوای "چمریونه" چگونه دوستداران حسین (ع) را به کوچه ها و هیئات می کشاند.

مردم استان لرستان ماندن در خانه را در روز عاشورا ناثواب می دانند. آنها از ابتدای روز در اولین خیمه گاه گل بر سر و شانه می گذارند و پس از مراسم عزاداری در تکیه های محلات شهر در قالب دستجات سینه زنی و زنجیر زنی به سمت مرکز شهر حرکت می کنند.

از همه کوچه ها و خیابانها و خانه های شهر مردم بیرون می زنند. انگار قیامتی در راه است که این گونه بی تاب مردم به سطح شهر آمده اند.دستجات زنجیر زنی با توقف در جلوی هر خیمه (تکیه) با مداحی مداح آن تکیه عزاداری کرده و سپس به تکیه بعدی می روند.

پلکهای بی خواب لرستان در شب شام غریبان

و اما مراسم شام غریبان در لرستان حال و هوای دیگری دارد. عزاداران لرستانی از عصر روز عاشورا به مدت سه شب با پیچیدن یک دستار سیاه مخصوص به نام "کت" به سر و گردن و شانه های خود و با روشن کردن شمع در عزاداری شام غریبان شرکت می کنند.

شام غریبان در این دیار سراسر شمع هایی است که برای داغ زینب کبری روشن نگه داشته می شوند و این لرستان است که تا صبح در غم غریبی حسین و داغ دل زینب خواب ندارد..

 

 

20 آذر 1389برچسب:, :: ::  نويسنده : فريدون جهانيان

شهادت طفلان مسلم(10)



اصحاب مجروح امام علیه‏السلام

بعضى از یاران امام علیه‏السلام به سبب جراحات در میدان افتاده و سپاه عمر بن سعد آنها را به قتل نرساندند و این افراد عبارت بودند از:

1- سوار بن حمیر جابرى: او را در حالى كه مجروح شده بود از معركه قتال بیرون بردند، و بعد از گذشت شش ماه در اثر آن جراحات در گذشت.

2- عمرو بن عبدالله:او نیز در میدان جنگ در اثر جراحات افتاده بود كه او را انتقال دادند و بعد از یك سال از دنیا رفت.

3- حسن بن الحسن:او فرزند امام حسن مجتبى علیه‏السلام و در كنار عموى گرامیش امام حسین علیه‏السلام با سپاه كوفه مبارزه نمود تا در اثر جراحات به زمین افتاد، و چون اصحاب عمربن سعد براى جدا نمودن سرها آمدند او را دیدند كه رمقى در بدن دارد، مردى به نام اسمأ بن خارجه كه از اقوام مادرى او بود از كشتن او مانع شد او را با خود به كوفه برد و جراحات او را معالجه كرد تا این كه التیام یافت، آنگاه از كوفه به مدینه منتقل گردید.(25)


مادران شهدایی كه در كربلا بودند

سماوى نقل كرده است كه در كربلا 9 نفر شهید شدند كه مادران آنان نیز در كربلا حضور داشتند:

1- عبدالله بن الحسین علیه‏السلام، مادرش رباب است.

2 - عون بن عبدالله بن جعفر، مادرش زینب كبرى است.

3 - قاسم بن الحسن علیه‏السلام، مادرش رمله است.

4 - عبدالله بن الحسن علیه‏السلام، مادرش دختر شلیل بجلى است.

5 - عبدالله بن مسلم، مادرش رقیه دختر على علیه‏السلام است.

7 - عمرو بن جناده كه مادرش او را امر به جنگ با دشمنان مى‏كرد.

8 - عبدالله كلبى كه او نیز بر اساس آنچه طاووسى ذكر كرده است مادرش او را ترغیب به جهاد مى‏كرد.

9 - على بن الحسین علیه‏السلام، مادرش لیلى است كه در خیمه ایستاده بود و دعا مى‏كرد، بر اساس آنچه در بعضى از اخبار آمده است، و هنگامى كه آن بزرگوار را شهید كردند او شاهد شهادت فرزندش بود.(26)

و در تنقیح المقال آمده است كه منجح به همراه مادرش حسنیه نیز در كربلا حضور داشته است.(27)


شهدایى از صحابه پیامبر صلى الله علیه و آله

از صحابه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم كه در واقعه كربلا به شهادت رسیدند پنج نفر بودند:

1- انس بن الحرث كاهلى كه همه مورخین شهادت او را در كربلا ذكر كرده‏اند.

2 - حبیب بن مظاهر اسدى، ابن حجر ذكر كرده است.

3 - مسلم بن عوسجه اسدى، محمد بن سعد در «طبقات» ذكر كرده است.

4 - هانى بن عروه مرادى كه در كوفه با مسلم بن عقیل شهید شد و بیش از هشتاد سال داشت.

5- عبدالله بن یقطر حمیرى كه سن او با سن امام حسین علیه‏السلام برابر بود، او نیز قبل از امام علیه‏السلام در كوفه شهید شد.(28)


تعداد شهداى كربلا

1- «هفتاد و دو نفر» این تعداد را بلاذرى نقل كرده است و مى‏گوید: تمام كسانى كه با حسین علیه‏السلام كشته شده‏اند از اصحاب و یاران او هفتاد و دو مرد بوده است.(29) و شیخ مفید رحمة الله همین تعداد را ذكر كرده است و مى‏گوید: امام حسین علیه‏السلام با اصحابش صبح روز عاشورا آماده قتال شدند و با امام حسین علیه السلام سى و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده بودند.(30) و همین عدد را ابن اثیر در تاریخش آورده است.(31) و باز همین تعداد را محمد بن جریر طبرى شیعى در «دلائل الامه» نقل كرده است(32)، و همین قول مشهور است.

2- «هشتاد و هفت نفر» این تعداد را مسعودى نقل كرده و مى‏گوید: جمیع كسانى كه با حسین علیه‏السلام در روز عاشورا در كربلا كشته شده‏اند هشتاد و هفت نفر بوده‏اند.(33)

3- «شصت و یك نفر» بعضى روایت كرده‏اند كه در آن روز تعداد شهیدان شصت و یك نفر بوده است(34)، ولى ممكن است این تعداد اصحاب و یاران امام غیر از شهداى از اهل بیت و بنى هاشم بوده‏اند كه با شهداى بنى هاشم مجموعا همان قول بعدى خواهد بود.

4- «هفتاد و هشت نفر» این تعداد را سید ابن طاووس نقل كرده است و مى‏گوید: روایت شده است كه اصحاب حسین علیه‏السلام هفتاد و هشت نفر بوده‏اند(35)، و با امام علیه‏السلام هفتاد و نه نفر مى‏شوند و با آن تعدادى كه از «اثبات الوصیه» نقل شده و شهداى بنى هاشم تطبیق مى‏كند.

5 - «هشتاد و دو نفر» این تعداد را مرحوم مجلسى از محمد بن ابى طالب نقل كرده است.(36)

6 - «یكصد و چهل و پنج نفر» از امام باقر علیه‏السلام نقل كرده‏اند كه شهداى كربلا چهل و پنج سواره و یكصد نفر پیاده بوده‏اند.(37)


یارانى كه به شهادت نرسیدند

چندتن از یاران امام علیه‏السلام بودند كه از دست ستمگران مجرمى كه تشنه ریختن خون هاى اهل بیت معصومین بودند نجات یافتند كه آنان عبارت بودند از:

1- امام زین العابدین علیه‏السلام، آن بزرگوار در كربلا بیمار بود، شمر خواست آن حضرت را به قتل برساند، زینب علیهاالسلام آمد و از كشتن او ممانعت كرد.(38)

2- امام محمد بن على الباقر علیه‏السلام، آن بزرگوار در واقعه كربلا كودكى بود كه دو سال و چند ماه از عمر شریفش بیشتر نگذشته بود.(39)

3- حسن بن الحسن، شرح حال او را قبلا ذكر كردیم كه مجروح شد و او را به كوفه بردند و معالجه نمودند تا بهبودى یافت.(40)

4- عمر بن الحسن.

5 - زید بن الحسن.

چون اسیران را منتقل كردند این سه نفر از اولاد امام حسن علیه‏السلام از جمله اسرأ بودند.(41)

6 - قاسم بن عبدالله، او یكى دیگر از فرزندان عبدالله بن جعفر طیار است.

7 - محمد بن عقیل.(42)

8 - عقبة بن سمعان، او غلام حضرت رباب است،(43)سپاهیان دشمن او را گرفته و نزد عمربن سعد آوردند، عمر بن سعد او را گفت: تو كیستى؟ عقبه بن سمعان گفت: من مملوك و غلامم. او را آزاد نمودند.(44)

9- موقع بن ثمامه اسدى، او نیز با امام حسین علیه‏السلام بود و آنچه تیر داشت به سوى دشمن افكند و با آنان مقاتله كرد، پس گروهى از قبیله‏اش آمده و او را امان دادند و نزد آنان رفت، چون عبیدالله از این واقعه آگاه شد او را به «زاره» تبعید نمود.(45)

10- مسلم بن رباح، او با امام حسین علیه‏السلام بود و آن حضرت را خدمت مى‏كرد و چون امام علیه‏السلام كشته شد او رهائى پیدا كرده و نجات یافت، و او همان كسى است كه بعضى از وقایع كربلا را روایت مى‏كند.(46)

11- ضحاك بن عبدالله، در گذشته بیان كردیم كه یكى دیگر از كسانى كه در كربلا كشته نشد ضحاك بن عبدالله مى‏باشد كه مشروحاً جریان امر را ذكر كردیم.


كسانى كه بعد از امام علیه‏السلام شهید شدند

1- سوید بن ابى مطاع كه بیهوش شده بود، چون به هوش آمد و خبر شهادت امام علیه‏السلام و فریاد كودكان آن حضرت را شنید، مقاتله كرد تا شهید شد.

2 و 3 - سعد بن الحرث و برادر او ابو الحتوف كه در سپاه دشمن بودند، چون امام علیه‏السلام شهید شد و فریاد اطفال آن حضرت را شنیدند تائب شدند و روى به سپاه كوفه كردند و شمشیر زدند تا به شهادت رسیدند.

4- محمد بن ابى سعید بن عقیل كه چون امام حسین علیه‏السلام بر روى زمین افتاد و فریاد عیال و كودكان بلند شد او هراسان به در خیمه آمد، او را لقیط یا هانى به شهادت رساند.(47)


طفلان مسلم بن عقیل

چون حسین بن على علیه‏السلام شهید گردید، دو پسر كوچك از لشكرگاهى اسیر شدند(48) و آنها را نزد عبیدالله آوردند، او زندانبان را احضار كرد و به او گفت: این دو كودك را به زندان ببر و خوراك خوب و آب سرد به آنها مده و بر آنها سخت‏گیرى كن.

این دو كودك در زندان روزها روزه مى‏گرفتند و شب دو قرص نان جو و یك كوزه آب براى آنها مى‏آوردند. یك سال بدین منوال گذشت، یكى از آنها به دیگرى مى‏گفت: اى برادر! مدتى است ما در زندانیم و عمر ما تباه و تن ما رنجور شده است، امشب كه زندانبان آمد ما خود را به او معرفى مى‏كنیم شاید دلش به حال ما بسوزد و ما را آزاد كند.

شب هنگام كه زندانبان پیر نان و آب آورد، برادر كوچكتر به او گفت: اى شیخ! آیا محمد صلى الله علیه و آله و سلم را مى‏شناسى؟

جواب داد: چگونه نشناسم؟! او پیامبر من است.

گفت: جعفر بن ابى طالب را مى‏شناسى؟

در جواب گفت: چگونه جعفر را نشناسم؟! او پسر عمو و برادر پیامبر من است.

گفت: ما از خاندان پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم و فرزندان مسلم بن عقیل بن ابى طالب هستیم كه یك سال است در دست تو اسیریم و در زندان به ما سخت مى‏گیرى.

زندانبان پیر به شدت ناراحت شد و براى جبران بى مهری هاى خود، بر پاى آن دو بوسه مى‏زد و مى‏گفت: جانم به قربان شما اى عترت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم، این در زندان به روى شما باز است هر كجا كه مى‏خواهید بروید. و دو قرص نان جو و یك كوزه آب در اختیار آنها قرار داد و بعد راه فرار را به آنها نشان داد و گفت: شب ها راه رفته و روزها پنهان شوید تا خدا اسباب نجات شما را فراهم سازد.

آن دو كودك(49) از زندان بیرون آمده و به در خانه پیرزنى رسیدند، پس به او گفتند: ما دو كودك غریب و ناآشنائیم، امشب ما را میهمان كن و چون صبح شود خواهیم رفت.

پیرزن گفت: عزیزانم! شما كی هستید كه از هر گلى خوشبوترید؟

گفتند: ما از خاندان پیغمبریم كه از زندان عبیدالله بن زیاد گریخته‏ایم.

پیرزن گفت: عزیزانم! من داماد بدكارى دارم كه در واقعه كربلا به طرفدارى از این زیاد حضور داشته و مى‏ترسم شما را ببیند و پس از شناختن به قتل برساند.

گفتند: ما همین امشب را نزد تو خواهیم بود و صبح به راه خود ادامه مى‏دهیم.

پیر زن براى آنها شام آورد و آن دو پس از خوردن شام، خوابیدند، برادر كوچك به برادر بزرگتر گفت: بیا امشب پیش هم بخوابیم، مى‏ترسم مرگ، ما را از هم جدا كند!

پاسى از شب گذشته بود كه داماد آن پیرزن در خانه را به صدا درآورد، پیرزن پرسید: كیستى؟

گفت: داماد تو.

گفت: چرا اینقدر دیر آمدى؟

گفت: واى بر تو، پیش از آن كه از خستگى از پاى در افتم در را باز كن.

پرسید: مگر چه اتفاق افتاده؟!

گفت: دو كودك از زندان عبیدالله گریخته‏اند و امیر فرمان داده است به هر كس كه سر یكى از آنها را بیاورد هزار درهم جایزه بدهند، و براى دو سر، دو هزار درهم خواهد داد. و من خیلى تلاش كردم تا آنها را پیدا كنم ولى متأسفانه نتوانستم!

پیرزن گفت: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بترس كه در روز قیامت دشمن تو باشد.

گفت چه مى‏گویى؟ باید دنیا را به دست آورد!

گفت: دنیاى بى آخرت به چه دردى مى‏خورد؟

گفت: تو از آنها طرفدارى مى‏كنى مثل این كه از آنها اطلاع دارى، باید تو را نزد امیر ببرم.

گفت: امیر از من پیرزن كه در گوشه بیابان زندگى مى‏كنم چه مى‏خواهد؟!

گفت: در را باز كن تا امشب را استراحت كرده و صبح به جستجوى آنها برخیزم.

پیرزن در را به روى او باز كرد و او وارد خانه شد و پس از خوردن شام به استراحت پرداخت. نیمه شب بود كه صداى آن دو كودك به گوشش خورد، از جا جست و در تاریكى شب به جستجوى آنها پرداخت و چون به نزدیكى آنها رسید، پرسیدند: كیستى؟ گفت: من صاحب خانه‏ام شما كیستید؟ برادر كوچكتر كه زودتر بیدار شده بود، برادر بزرگتر را بیدار كرد و به او گفت: از آنچه مى‏ترسیدیم به سراغمان آمد، سپس به او گفتند: اگر با تو به راستى سخن گوییم، در امان تو خواهیم بود؟

گفت: آرى.

گفتند: امانى كه خدا و رسولش محترم مى‏دارند؟

گفت: آرى.

گفتند: بر امان خود، خدا و رسول را گواه مى‏گیرى؟

گفت: آرى.

گفتند: ما از عترت پیامبر تو هستیم كه از زندان عبیدالله گریخته‏ایم.

او كه از فرط خوشحالى سر از پاى نمى شناخت گفت: از مرگ گریخته و به مرگ گرفتار شدید! سپاس خداى را كه شما را به دست من اسیر كرد. سپس آن دو كودك یتیم را محكم بست تا فرار نكنند.

در سپیده دم، غلام سیاهى را كه «فلیح» نام داشت، صدا كرد و گفت: این دو كودك را گردن بزن و سر آنها را برایم بیاور تا نزد ابن زیاد برده و دو هزار دینار درهم جایزه بگیرم!

غلام، شمشیر برداشت و آنها را جلو انداخت تا در كنار فرات ایشان را به شهادت برساند، و چون از خانه دور شدند یكى از آنها گفت: اى غلام سیاه! تو به بلال مؤذن پیغمبر شباهت دارى.

گفت: به من دستور داده شده تا گردن شما را بزنم، شما مگر كیستید؟!

گفتند: ما از خاندان پیامبریم و از ترس جان از زندان ابن زیاد گریخته و این پیرزن ما را میهمان كرد و اینك دامادش مى‏خواهد ما را بكشد.

ن غلام سیاه دست و پاى آنها را بوسید و گفت: جانم به قربان شما اى عترت پیامبر؛ سپس شمشیر را به دور انداخت و خود را به فرات افكند و گریخت، و در پاسخ اعتراض صاحب خود گفت: من به فرمان توام تا تحت فرمان خدا باشى، و چون نافرمانى خدا كنى من از تو اطاعت نمى كنم.

داماد پیرزن بعد از این جریان پسرش را خواست و گفت: من اسباب آسایش تو را از حلال و حرام فراهم مى‏كنم و دنیاى تو را آباد خواهم كرد، فوراً این دو كودك را گردن بزن و سرهاى آنها را بیاور تا نزد عبیدالله بن زیاد برده جایزه بگیرم. فرزندش شمشیر بر گرفت و كودكان را جلو انداخت و به طرف فرات روانه گشت، یكى از آنها گفت: اى جوان! من از عذاب دوزخ براى تو بیمناكم.

گفت: شما كیستید؟

گفتند: ما از عترت پیامبر محمد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم هستیم، پدرت مى‏خواهد ما را بكشد.

آن پسر هم پس از آگاهى، آنان را بوسید و همانند غلام سیاه شمشیرش را به دور انداخت و خود را به فرات افكند، پدرش فریاد زد: تو هم نافرمانى كردى؟ گفت: فرمان خدا بر فرمان تو مقدم است.

آن مرد گفت: جز خودم كسى آنها را نكشد؛ شمشیر بر گرفت و آن دو كودك را به كنار فرات برده تیغ بر كشید و چون چشم كودكان به شمشیر برهنه او افتاد گریسته و گفتند: اى مرد! ما را در بازار بفروش و مخواه كه روز قیامت پیامبر خدا دشمن تو باشد.

گفت: سر شما را براى ابن زیاد مى‏برم و جایزه مى‏گیرم.

گفتند: خویشى ما با رسول خدا را نادیده مى‏گیرى؟

گفت: شما با رسول خدا پیوندى ندارید!

گفتند: اى مرد! ما را نزد عبیدالله ببر تا خودش درباره ما حكم كند.

گفت: من باید با ریختن خون شما خود را به او نزدیك كنم.

گفتند: اى مرد! به كودكى ما رحم كن!

گفت: خدا در دلم رحمى نیافریده است.

گفتند: پس بگذار ما چند ركعت نماز بخوانیم.

گفت: به حال شما سودى ندارد، بخوانید.

آنها چهار ركعت نماز خوانده و چشم به آسمان گشودند و فریاد بر آورند كه: یا حى یا حكیم یا احكم الحاكمین میان ما و او به حق حكم كن.(50)

سپس آن مرد برخاست و اول گردن برادر بزرگتر را زد و سرش را در پارچه‏اى گذارد؛ پس برادر كوچك، خود را در خون برادر بزرگتر غلطاند و گفت: مى‏خواهم رسول خدا را ملاقات كنم در حالى كه آغشته به خون برادرم باشم. آن مرد گفت: عیب ندارد، تو را هم به او مى‏رسانم! او را هم كشت و سرش را در همان پارچه گذاشت و بدن هر دو را به آب فرات انداخت و سر آن دو را نزد ابن زیاد برد.

ابن زیاد بر تخت نشسته و عصاى خیزرانى به دست داشت، سرها را جلوى ابن زیاد گذاشت، ابن زیاد همین كه چشمش به آنها افتاد، سه بار برخاست و نشست و گفت: واى بر تو! كجا آنها را پیدا كردى؟!

گفت: پیرزنى از خویشان من آنها را میهمان كرده بود.

گفت: از میهمان بدینگونه پذیرایى كردى؟

سپس از او پرسید: به هنگام كشته شدن با تو چه گفتند؟ و آن مرد تمامى جریان را براى ابن زیاد بازگو كرد.

ابن زیاد پرسید: چرا آنها را زنده نیاوردى تا به تو چهار هزار درهم جایزه دهم؟

گفت: دلم راه نداد جز آن كه با خون آنها خود را به تو نزدیك كنم.

ابن زیاد گفت: آخرین حرف آنان چه بود؟

گفت: دست ها را به طرف آسمان برداشتند و گفتند: یا حى یا حكیم یا احكم الحاكمین! میان ما و این مرد به حق حكم كن.

ابن زیاد گفت: خدا در میان تو و آن دو كودك به حق حكم كرد. پس رو به حاضران در مجلس كرده گفت: كیست كه كار این نابكار را بسازد؟

مردى شامى از جاى برخاست و گفت: من!(51)

عبیدالله گفت: او را به همان جایى كه این دو كودك را كشته ببر و گردن بزن، ولى خون او را مگذار كه با خون آنها در هم آمیزد، و سر او را نزد من بیاور.

آن مرد شامى فرمان برد و طبق دستور ابن زیاد آن مرد را در كنار فرات به سزاى عمل ننگینش رسانید و سرش را براى ابن زیاد برد.

نوشته‏اند كه: سر او را بر نیزه كرده و در كوچه‏ها مى‏گرداندند و كودكان با پرتاب سنگ و تیر آن را نشانه مى‏رفتند و مى‏گفتند: این است كشنده عترت رسول خدا.(52)

حجم خسارات و تلفات دشمن به غایت سنگین و زیاد بود. یاران امام علیه‏السلام با وجود كمى تعدادشان دشمن را تار و مار كرده و ضربات مهلكى بر آنها وارد آورده بودند به گونه‏اى كه بعضى از مورخین گفته‏اند: خانه‏اى در كوفه نبود مگر آن كه از آن صداى نوحه و گریه بلند بود. در بعضى از مقاتل تعداد كشتگان لشكر عمر بن سعد را هشت هزار و هشتاد نفر ذكر نموده‏اند.(53) البته با توجه به شجاعت فوق العاده امام علیه‏السلام و برادران و فرزندان و دیگر عزیزان او، و نیز ایثار و فداكارى اصحاب آن حضرت، این تعداد مبالغه‏آمیز به نظر نمى رسد، به عنوان نمونه تنها امام علیه‏السلام یك هزار و نهصد و پنجاه تن را به قتل رسانیده است(54)؛ همچنین حضرت عباس بن على علیه‏السلام وقتى یك تنه حمله نمود به شریعه كه از آن چهار هزار نفر محافظت مى‏نمودند همه از هم گسیختند و تعداد زیادى از آنان به خاك مذلت غلطیدند(55) كه تعداد مقتولین را قبل از ورود به شریعه بر حسب آنچه روایت شده است هشتاد نفر ذكر كرده‏اند(56)؛ و لشكر دشمن در برابر حضرت على اكبر علیه‏السلام ناتوان و حیران مانده بود و با آن كه تشنه كام بود صد و بیست نفر را به قتل رساند(57)، كه بعضى این تعداد را دویست نفر ذكر كرده‏اند.(58) و همینطور دیگر عزیزان از اهل بیت و اصحاب شجاع و فداكار امام علیه‏السلام.

درباره سن آن بزرگوار گفته شده است كه در روز شهادت پنجاه و هشت سال داشت كه هفت سال در كنار جدش رسول خدا و سى سال با پدرش امیرالمؤمنین و ده سال نیز با برادرش امام حسن علیه‏السلام و مدت امامت و خلافت حضرت بعد از برادرش یازده سال بوده است.(59)

عمر بن سعد، سر مقدس امام علیه‏السلام را در همان روز (روز عاشورا) به وسیله خولى بن یزید اصبحى و حمیدبن مسلم ازدى نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد(60) پس خولى بن یزید با آن سر مقدس به كوفه آمد و به جانب قصر عبیدالله رفت، چون در قصر را بسته یافت به سوى خانه خود آمد و آن سر مقدس را زیر طشتى قرار داد!

هشام مى‏گوید: پدرم براى من از نوار، دختر مالك (همسر خولى) نقل كرد كه گفت: شب هنگام دیدم خولى چیزى را به خانه آورد زیر طشت پنهان مى‏كند، از او سؤال كردم این چیست؟

گفت: چیزى براى تو آوردم كه همیشه بى نیاز باشى! اینك سر حسین در سراى توست. نوار گفت: به او گفتم: واى بر تو! مردم زر و سیم به خانه مى‏آورند و تو سر پسر دختر پیامبر؟! به خدا سوگند هرگز با تو در یك خانه زندگى نمى كنم، و از بستر برخاستم و به صحن خانه رفتم، به خدا سوگند كه نورى را دیدم همانند ستون از آسمان تا آن طشت پیوسته بود و مرغان سفیدى را نیز دیدم كه برگرد آن طشت تا بامداد مى‏چرخیدند، و چون صبح شد خولى آن سر را نزد عبیدالله بن زیاد برد.(61)

به خولى گفت آن زن پارسا را باز از پا در آورده‏اى؟! كه در این دل شب چو غارتگران برایم زر و زیور آورده‏اى به همراهت امشب چه بوى خوشى ستمگر بار مشك‏تر آورده‏اى؟! چنان كوفتى در، كه پنداشتم ز میدان جنگى، سر آورده‏اى؟! چو دانست آورده سر، گفت: آه! كه مهمان بى پیكر آورده‏اى چو بشناخت سر را، بگفت: اى عجب! سرى با شكوه و فرآورده‏اى بمیرم، در این نیمه شب از كجا سر سبط پیغمبر آورده‏اى؟! چه حقى شده در میان پایمان كه تو رفته‏اى داور آورده‏اى؟! گل آتش ست این، كه از كوه طور تو با خاك و خاكستر آورده‏اى (نگارنده)! با گفتن این رثا خروش از ملایك بر آورده‏اى(62)


تقسیم سرهاى مقدس

عمر بن سعد فرمان داد كه سرهاى دیگر یاران و اصحاب امام را از بدن

ها جدا ساخته! و خاك و خون از آنها شسته و این هفتاد و دو سر را با شمر بن ذى الجوشن و قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج به كوفه فرستاد.(63)

و روایت شده است كه قبائل، آن سرهاى مقدس را بین خود تقسیم كردند:

1- قبیله كنده كه رئیس آنها قیس بن اشعث بود، سیزده سر!

2- قبیله هوازن به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن، دوازده سر!

3- قبیله تمیم، هفده سر!

4 - قبیله بنى اسد، شانزده سر!

5 - قبیله مذحج، هفت سر!

6 - باقیمانده از مردم، سیزده سر!(64)

پاورقى ها:

25- حیاة الامام الحسین 3/312.

26- ابصار العین،130. ولى برخى از محققان بر این عقیده‏اند كه مادر حضرت على اكبر در كربلا حضور نداشته است.

27- تنقیح المقال، 3/247.

28- ابصار العین، 128.

29- انساب الاشرافف 3/205.

30- ارشاد شیخ مفید، 2/95.

31- كامل ابن اثیر، 4/10.

32- دلائل الامامة، 71.

33- مروج الذهب 3/61 / البد و التاریخ 6/11.

34- اثبات الوصیة، 126.

35- الملهوف، 60.

36- بحار الانوار، 45/4.

37- نفس المهموم، 236. و كتاب «شفأ الصدور» اقوال دیگرى را راجع به عدد شهدا ذكر كرده است كه طالبین مى‏توانند به این كتاب رجوع كنند (شفأ الصدور 1/241).

38- المنتظم ابن جوزى، 5/341.

39- مقتل الحسین مقرم، 305. ولى بنا بر قول اصح ولادت حضرت باقر علیه‏السلام در سال 57 و عمر شریفش در واقعه كربلا نزدیك به چهار سال بوده است.

40- ارشاد شیخ مفید، 2/25.

41- مقاتل الطالبیین، 119.

42- حیاة الامام الحسین، 3/314.

43- رباب دختر امر القیس كلبى، مادر حضرت سكینه دختر امام حسین علیه‏السلام است.

44- انساب الاشراف 3/205.

45- كامل ابن اثیر 4/80.

46- حیاة الامام الحسین 3/313.

47- ابصار العین، 129.

48- همانطور كه از این نقل ظاهر است این كودك به همراه امام حسین علیه‏السلام بوده‏اند، ولى قزوینى از روضة الشهدا نقل نموده كه این دو كودك همراه پدرشان مسلم بن عقیل به كوفه آمدند و عبیدالله بن زیاد آنها را اسیر و زندانى نمود. (ریاض الاحزان، 5).

49- نام آن دو كودك محمد و ابراهیم بود كه محمد از ابراهیم بزرگتر بوده است. (ریاض الاحزان، 6).

50- از متنخب نقل شده است كه: آن مرد چون خواست كودكان را به قتل برساند همسر او پیش آمد و گفت: از این دو كودك یتیم درگذر و از خدا طلب كن آنچه را از عبیدالله آرزو دارى، خداوند در عوض آن جایزه كه عبیدالله به تو دهد چندین برابر روزى تو گرداند، ولى مؤثر نیفتاد. (ریاض الاحزان، 6).

51- در منتخب نام این مرد را «نادر» و بعضى نام او را «مقاتل» و از دوستان اهل

بیت ذكر كرده‏اند. (ریاض الاحزان، 8).

52- امالى شیخ صدوق، مجلس 19، حدیث 2.

53- حیاة الامام الحسین، 3/315.

54- مناقب ابن شهر آشوب، 4/110.

55- مقتل الحسین مقرم، 268.

56- بحار الانوار، 45/41.

57- نفس المهموم، 309.

58- مقتل الحسین مقرم، 259.

59- ارشاد شیخ مفید 2/133 / انساب الاشراف 3/219. و اقوال دیگرى در سن مبارك آن حضرت وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنیم:

مسعودى مى‏گوید: حسین مقتول شد در حالى كه از عمرش پنجاه و پنج سال گذشته بود.(مروج الذهب 3/62).

طبرى شیعى مى‏گوید: امام حسین علیه‏السلام در هنگام شهادت، پنجاه و هفت سال از عمر شریفش گذشته بود. (دلائل الامامة، 70).

ابن جوزى مى‏گوید: امام حسین صلوات الله علیه روز عاشورا كه مصادف با جمعه بود، در محرم سال شصت و یك هجرت شهید شد در حالى كه از عمرش پنجاه و شش سال و پنج ماه گذشته بود (صفة الصفوة 1/387).

و ابوالفرج اصفهانى نیز سن مبارك آن حضرت را پنجاه و شش ساله و چند ماه ذكر كرده است كه قبلا در قسمت «تاریخ شهادت» به آن اشاره كردیم. (مقاتل الطالبیین، 78).

60- الملهوف، 60.

61- تاریخ طبرى، 5/445. بعضى نوشته‏اند: حامل سر امام به نزد عبیدالله بن زیاد مردى بنام بشر بن مالك بود و چون آن سر مقدس را نزد عبیدالله نهاد و گفت:

املأ ركابى فضة و ذهبا             فقد قتلت الملك المحجبا

«مركبم را از سیم و زر سنگین بار كن، كه من پادشاه با فرو شكوهى را كشتم.»

ابن زیاد از كلام او در غضب شد و گفت: اگر مى‏دانستى كه او چنین است، پس چرا او را كشتى؟! به خدا سوگند چیزى به تو ندهم و تو را به او ملحق كنم. پس گردن او را بزد. (كشف الغمه، 2/232).

62- شعر از آقاى عبدالعلى نگارنده است.

63- ارشاد شیخ مفید، 2/113.

64- الملهوف، 60.

منبع:قصّه كربلا- به ضمیمه قصّه انتقام، على نظرى‏منفرد

20 آذر 1389برچسب:, :: ::  نويسنده : فريدون جهانيان

مداحی های سال 89 با مداحی :

 

حاج محمود کریمی (28 فایل)، حاج محمد رضا طاهری ، حاج مهدی سلحشور (18 فایل)، حاج سعید حدادیان (9 فایل)
حاج حسن خلج (15 فایل)، کربلایی جواد مقدم  (3 فایل) ،حاج مهدی میر داماد (4 فایل)

و دیگر مداحان اهل بیت
به زودی بر روی سایت قرار خواهند گرفت.

 

مداحی های صوتی   مداحی های تصویری
سیاه پوشان سیاه پوشان  (3 فایل سال 89)

امام حسین (ع) (44 فایل سال 89)
(
روضه ، نوحه و مداحی ، آرشیو سال های 86 و ماقبل)

امام حسین (ع)

حضرت عباس (ع) (2 فایل سال 89)
(
روضه ، نوحه و مداحی ، آرشیو سال های 86 و ماقبل)
حضرت عباس (ع)
حضرت زینب (س) (10 فایل سال 89) حضرت زینب (س)
حضرت اُم البنین (س) حضرت اُم البنین (س)
حضرت علی اکبر (ع) حضرت علی اکبر (ع)
حضرت علی اصغر (ع) حضرت علی اصغر (ع)
حضرت رقیه (س) (17 فایل سال 89) حضرت رقیه (س)
حضرت عبدالله (ع) (5 فایل سال 89) حضرت عبدالله (ع)
حضرت قاسم (ع) حضرت قاسم (ع)
حضرت مسلم (ع) (8 فایل سال89) حضرت مسلم (ع)
طفلان حضرت زینب (س) (7 فایل سال89) طفلان حضرت زینب (س)
مداحی های اربعین حسینی مداحی های اربعین حسینی

 

 

20 آذر 1389برچسب:, :: ::  نويسنده : فريدون جهانيان

نقش شجاعت در كربلا

کربلا

شجاعت آن است که انسان در برخورد با سختی‌ها و خطرها، دلی استوار داشته باشد. (1) بیشتر کاربرد این واژه، در مسائل مبارزات و جهاد و برخورد با حریف در نبرد و نهراسیدن از رویارویی با دشمن در جنگ‌ها است. این نیروی قلبی و صلابت اراده و قوت روح، سبب می‌شود که انسان هم از گفتن حق در برابر ظالمان نهراسد، هم هنگام نیاز به مقابله و نبرد بپردازد، هم از فداکاری و جانبازی نهراسد. در جایی که اغلب مردم می‌هراسند، شجاعت آن است که انسان علی‌رغم وجود زمینه‌های هراس، نترسد و خود را نبازد و با غلبه بر مشکلات، تصمیم‌گیری حق و درست داشته باشد.

شجاعت عاشوراییان ریشه در اعتقادشان داشت. آنان که به عشق شهادت می‌جنگیدند، از مرگ ترسی نداشتند تا در مقابله با دشمن، سست شوند. از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان می‌گریختند. و چون یارای رزم فردی با این شجاعان را نداشتند، حمله عمومی به یک فرد می‌کردند، یا از دور، یاران امام را سنگباران می‌کردند.

همه رشادت‌ها و حماسه آفرینی‌های میدان‌های جهاد، مدیون دلیری شجاعان در نبرد بوده است و همه در هم شکستن ابهت طاغوت‌ها و قدرت‌های جابر نیز در شجاعت افراد مصمم در رویارویی با آنان نهفته است. نترسیدن از مرگ، یکی از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین علیه‌السلام و یارانش را به نبرد عاشورا کشاند تا حماسه‌ای ماندگار بیافرینند.

وقتی امام از مکه به سمت کوفه حرکت می‌کرد و در طول راه کسانی با وی برخورد می‌کردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلای ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر می‌ترساندند، شجاعت و بی‌باکی امام حسین علیه‌السلام از مرگ بود که این سفر را حتمی می‌ساخت. در برخورد با سپاه حُر فرمود:

«لَیسَ شَانی ‌شَانُ مَن یَخافُ المَوتَ»(2) ؛ شان و موقعیت من، موقعیت کسی نیست که از مرگ بهراسد.

در جایی دیگر فرمود که من نه دست ذلت به اینان می‌دهم و نه چون بردگان فرار یا اقرار می‌کنم.(‌‌‌‌‌3) سخن امام حسین علیه‌السلام و دیگر خاندان او در مواقع مختلف که «اَبِالمَوتِ تُخوّفُنی»؛ (آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟)  نشان‌ دهنده بی‌هراسی این خاندان از مرگ است.

خصلت شجاعت در بنی‌هاشم و خاندان پیامبر، زبانزد بود. امام سجاد علیه‌السلام نیز در سخنرانی شورانگیز خویش در مجلس یزید فرمود که به ما شش چیز داده شده و با هفت چیز از دیگران برتریم؛ و شجاعت را در زمره آنها بر شمرد: «اُعطینا العِلمَ و الحِلمَ و السَّماحَةَ و الشَّجاعَةَ ... .» (4)

بالاتر از همه اینها، شجاعتی است که امام حسین علیه‌السلام و اهل‌بیت او و یارانش در صحنه‌های مختلف عاشورا نشان دادند که خود کتابی مفصل می‌شود؛ مانند رشادتی که مسلم بن عقیل در کوفه هنگام نبرد از خود نشان داد یا شجاعت و رزم‌آوری یاران امام در میدان کربلا، آن ‌چنان بود که فریاد همه را برآورد و یکی از سران سپاه کوفه خطاب به سربازان فریاد زد: ای بی‌خردان احمق! می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟ با شیران شرزه (تند و تيز و خشمگين)، با گروهی که مرگ آفرین‌اند. هیچ کدامتان به هماوردی آنان به میدان نروید که کشته می‌شوید! (5) دلاوری عبدالله بن عفیف ازدی در مقابل ابن زیاد و سپس درگیری‌اش با سپاه مهاجم به خانه‌اش و صدها نمونه ابن دلیری‌ها. دشمنان امام حسین علیه‌السلام و یاران شجاع او را اینگونه توصیف کرده‌اند: کسانی بر ما تاختند که پنجه‌هاشان بر قبضه شمشیرها بود، همچون شیران خشمگین بر سواره‌های ما تاختند و آنان را از چپ و راست تار و مار کردند و خود را در کام مرگ می‌افکندند... . (6)

عاشورا

شجاعت عاشوراییان ریشه در اعتقادشان داشت. آنان که به عشق شهادت می‌جنگیدند، از مرگ ترسی نداشتند تا در مقابله با دشمن، سست شوند. از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان می‌گریختند. و چون یارای رزم فردی با این شجاعان را نداشتند، حمله عمومی به یک فرد می‌کردند، یا از دور، یاران امام را سنگباران می‌کردند. یکی از راویان حوادث کربلا به نام حمید بن مسلم درباره قوت قلب امام می‌گوید: به خدا سوگند! هیچ محاصره شده‌ای در انبوه مردم را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و همچون حسین بن علی قوی‌دل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن، او را محاصره کرده بودند، او با شمشیر بر آنان حمله می‌آورد و همه از چپ و راست فرار می‌کردند. شمر چون چنین دید به سواره‌های خود فرمان داد تا به پشتیبانی نیروهای پیاده بشتابند و امام را از هر طرف تیرباران کنند: «واللهِ ما رایتُ مَکثُورا قَد قُتِلَ وُلدَهُ و اهلَ بیتهِ و اصحابهُ اربطُ جَاشاً و لا اَمضی جَناناً مِنهُ علیه‌السلام...» (7)

در زیارتنامه‌های متعدد، به صف شجاعت سیدالشهدا و یاران او اشاره شده است، از قبیل «بَطَلَ المُسلمین»، فُرسانُ الهَیجاء»، «لُیُوثُ الغابات» که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشه شجاعت و ... ستوده‌اند. (8)

عاشورا الهام‌بخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرم همواره روحیه شهامت و ظلم‌ستیزی به مردم می‌‌داده است. به تعبیر حضرت امام خميني: «ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومت‌های شیطانی زد، ماهی که به نسل‌ها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت... .» (9)

با توجه به این که مایه شهامت و شجاعت، در متن قیام عاشورا و در عمل و گفتار شهدای کربلا موج می‌زند، سزاوار است که این محتوا برای مردم، به ویژه جوانان بیشتر تشریح شود، تا علاوه بر اشکی که بر مظلومیت شهدای کربلا و شهادت حسین بن علی علیهما‌السلام می‌ریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. یادآوری شجاعت روحی حضرت زینب عليهاالسلام در مواجهه با مشکلات و آن همه داغ و شهادت و نیز خطابه‌های آتشین او در کوفه و دمشق در مقابل جباران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و دلیر بار می‌آورد.

 

پي‌نوشت‌ها:

1- مجمع‌البحرین، واژه «شجع».

2- احقاق الحق، ج 11، ص 601 .

3- بحارالانوار، ج 45، ص 6.

4- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69 .

5- وقعةالطف، ص 224 .

6- عنصر شجاعت، ج 1، ص 20 .

7- ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 111 .

8- زیارت امام حسین‌ علیه‌السلام در نیمه رجب، (مفاتیح‌الجنان، ص 441و 446).

9- صحیفه نور، ج 3، ص 225.

 

منبع:

پيام‌هاي عاشورا، جواد محدثي .

 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 83
بازدید هفته : 90
بازدید ماه : 90
بازدید کل : 5466
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1




Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً